Shenakht 2

ادامه نظرات استاد فرزانه شیدا در مورد فرگرد شناخت ارد بزرگ

من همواره تلاش داشته ام,تااگردرپاسخ سوالات غریبه ای نااشنابایاران وایرانی ,اواز اخبار دنیا مطلع است من نیز کمیتی نداشته باشم وچون او خبر بد فقط ایران را به رخ کشید من نیزتوان اینرا داشته باشم چندنمونه ای ازفقر این گوشه وآن گوشه ی جهان رادر امریکاواروپا باو یادآور شوم,اگر زنجیززدن وزخم شدن پشت مرادر عزاداری امام حسین به تمسخر گرفت من نیزمیخ کوبیدن افرادعامی مسیحی ایشان رادر روزبه صلیب کشیدن حضرت مسیح یاداور شوم وبه مقایسه بنشینم,اگرچرخیدن مرابه دوردیوار متبرک مکّه مقدس مرا, به باد مسخره گرفت من نیزسرتکان دادن مذهب یهودی و...درجلوی دیواری رابیادبیاورم وسرخم کردن خود ایشان رادرمقابل مجسمه ی متبرک حضرت وپیامبر خداوندایشان راهم خاطر نشان کنم که این نیزنوعی بت پرستی ست اگرمجسمه ای سرخم کردن داشته باشدولی حرمت آنرابه مقام حضرت مسیح نگاه میداریم وقتی حرمت هیچ چیزازدین مادرهیچ کجای دنیانگه داشته نمیشود,امااگر او به تمسخر نشست دمن نیزدر قالب انسانیت انسان باشم,وفقط یادآور شوم که تفاوتی نیست بین دین بادین ,آئین باآئین ,تفکر باتفکردرهمه دین میتوان انسان بود یا نبود, واماشکل انجام آن کتارهای دینی ست که متفاوت است وشما نیز اینگونه اخلاقیات وسنت هائی رادارید اماکمتر به دین وایمان فکر میکنید که درخاطرشریف شما بماند که کدامین سنت شمابحد سنت من میتوانددریک جایگاه ومقام,از لحاظ ارزشی خوب وبدباشدوسعی نمیکنم فراموش کنم که مسلمانم انگونه که شماسعی میکنیدبه اسم روشنفکری ایمان خویش رابه روزشنبه ویکشنبه ای واگذارکنید که حتی کمترنیز به کلیسامیرویدیااصلا نمیرویدوفقط صدای زنگ کلیسای شمایکی شنبه برای شاخه ای ازدین حضرت مسیح (کاتولیک) بصدادرمیایدودیکری یکشنبه برای نیایش ویادآوری دین درمذهب حضرت مسیح درشاخه ای دیگر( پروتستان *)اما منو مسلمان حضرت مسیح راهمدرجایگاه پیامبری ارج مینهیم چون د تاریخ اسلام ایشان نیز فرستاده ای ازسوی خداست وجزئی ازتاریخ دین ما,بمانند که نوح و موسی....همه تاریخ شما تاریخ مانیز هست بااینوصف که (*برمامحمد(ص*) نازل شدبرشما نشد!یک پوئن یک امتیاز به نفع من چون من یکی بیشتر دارم که توازش محرومی پس برو فکرخودت روبکن جانم!*)که اینراهم به خنده بارها به مردم گفته ام هرچند که واقعیتی ست کتمان ناپذیر....وشمانه دیروزهای تاریخ خودرا که باهمان نوح ومسیح وموسی شروع شدبه خاطر دارید ونه,آموخته اید که درتاریخ اسلام نیزمسلمان ,حضرت مسیح ومادرمقدس حضرت مریم رامسلمان عالم,ارج وارزش مینهدوهرگز بی حرمتی به ایشان نمیکندواینراگناه دردین خودمیشمارد که,از فرستادگان وپیامبران خدابه بدی یادکرده یا ایشان رابی حرمت کندچه درنزد خداچه درنزد صاحب آن دین چه حتی درمقابل دین خود چه دررزونامهی دانمارکی باکاریکاتورهائی نماینده ی شعوریم خبرنکارواجتماعی که حرمت را نمیشناسند که حرمت بگذاربه هرکه هرچه هست اگرکه اوحرمت ترانگاه میداردوهرگز برای احساسات دینی توباکاریکاتوری به جریحه دارکردن روح تونمیپردازدودرنهایت دردید مسلمان "خوب بودن نه برترازدنیا بودن بلکه انسان خوب بودن یعنی,اسلام",آنهم دروقتی که شماکاریکاتور محمد رادراینجاوآنجابرای به خشم درآوردن مسلمان وتوهین به مذهب ومرام اودردنیا پخش میکنیدبی اینکه بیادداشته باشیدخودرا"روشنفکر"میدانیدوباادب وباتربیت و بافرهنگ!!!راستی چه شدکه,اینجافراموش کردیدکه شما,انسانهابرتروبافکروروشنفکری هسستید که,این نیزسوالی ست که حتماوبایدازهرروز وهمواره ازایشان بپرسیم ومن نیزمیپرسم,وقتی احساس کنم قصدتوهین به مرام وایمان وشخصیت من است وکشور من!اماتودوست ایرانی من هموطن ایرانی من که روزانه باچنین مشکلاتی مواجه نیستی وخشم روزانه ات رادرخانه حتی پای اخبار تحریک میکنندچگونه درکشوردروطن,ازخوددفاع میکنی که صدایت به,درستی نه به,معنای خشونت وبی فرهنگی که بنام"انسانی متمدن وبافرهنک وتاریخ ایرانی به گوش جهانیان برسانی؟"نه با اتش زدن سفارتهاکه بادل باعمل بارفتاربگوایرانی کیست وآیاقصه ی عشق ومعرفت ودوستی ایران وایرانی قصه بودیاواقعیتی همبستکی ایران وایرانی افسانه بودیاانقلابی رارقم زدتوچه میکنی ایرانی من؟!درهمین امروز که خودرادرنام ایرانی ومتعلق به,ایران میدانی؟!
حامد تقدسی● »
چه اشتباه بزرگی ...
دیشب به خواب دیدمت ای آشنای رود
سنگین و پر سکوت
با نغمه های غریبانه باز خواندمت
اما دگر چه سود ؟
کز این حدیث هزارباره جان بی نفس
رنجور و خسته ام

با هر ترانه تو را تا کران عشق
بردم ولی چه زود
رنجیدی از ترانه ققنوس شب نوشت
وز رنگ تنگدلی های آخرین سرود
همچون هم او که رفت ،
بس سهمگین و غریب
فرسنگ ها دور تر از روح صحبتم
غمگین شدی و دلت با ترانه ای
ابری شد و گرفت

من کیستم ؟
که به تکرار هر غزل
آزرده می کنم
دلی و بازش نمی برم
بر طرف ساحل معنا و عمق شعر

جانا
چه اشتباه بزرگی
که هرچه بود
نادیده خواندی
و ققنوس ناشناس
همچون همان
صداقت آخرین کلام
ختم ترانه
این جان خسته شد .
حیف از حدیث عشق

● شاعر:حامد تقدسی »●
امااحترام که یکطرفه نمیشودهمانگونه که من احترام دین شما رانگاه میدارم ودر جنبه مسلمانی خویش خودراموظف به,این میدانم که تمامی پیامبران فرستاده ازسوی خداوند را محترم بشمارم شما نیز موظفیدپیامبر فرستاده شده از سوی خدای مراارج بگذاریدوبه حرمت وقاموش اوومسلمان توهین نکنیدواین سخنی بوده وهست که هرجاسخن ازآن پیش بیاید به همین شکل,آنرابه مردم خارج گفته ام وبعدازاین نیزخواهم گفت چراکه انسان متمدنوتحصیلکرده تنهادهان بازنمیکند که چیزی بگویدواگر بگویدباشناخت چند جانبه سخن گفته وتنها به شناخت یکطرفه ی خود یا شنیده های بی پایه,اکتفانمیکندبلکه,دانش آنچه راکه,ازآن سخن میگوید نیر دنبال کرده است درغیر ینصورت هیچ حقی به سخن واظهارنظر نداردحتی بعنوان ایده ی شخصی بخصوص اگربه درست وغلط بودن آن,اطمینان ندارد.این مردم عامی وعادی هستند که لب به گفتن چنین سخنانی درخارج بازمیکنند که زبان شمازبان شمشیر است واوج آمال شماچرخیدن بدور یک ساختمان ِگِلی به نام خانه ی خدای متبرک ومقدس شماوفقر فرهنگی شمااز آتش زدنهای سفارتهای دیگرکشورهادرداخل ایران پیداست!!! چراکه,رفتاروسخن نماینده ی شخصیت آدمی است انسان عاقل وروشنفکر وداناباچوب وباتوم وآتش زدن وشیشه شکستن وخرابکاری حرف نمیزندکه فقط درآرامش حرف میزند!عجب!اما خودایشان "راسیست های"دارند که چندسال پیش درکشوری اروپائی بناگهان به خانه ای حمله برده خانواده ای بیگناهی را چنان به بادکتک میگیرند که اصلا کاری بکار کسی نداشته نه سیاستی را دنبال میکردند نه کاربکار سیاست داشتند ودرجواب هم ایشان میگویند: خوب این نوع آدمها هم دیوانه های راسیست هستندنه آدم عادی منطقی!ودیدی که پلیس وقانون نیز باایشان برخورد میکند.
●پشت دروازه های خیال...●
حقیقت را پشت دروازه های خیال
جا نهادم
نه از آنرو
که تلخیش آزارم میداد
که بودنش
رویایم را برهم میریخت
و آرزویم را بر باد میداد
اما حقیقت را به باد بخشیدم
که در گذر خویش همگان را هشیار کند
اما دلم ... آه ... دلم
غمگنانه بر مزار آرزوهایم
گریان بود
آخر تفاوت میان حقیقت با حقیقت
بسیار بود
حقیقت من رنجباره ی سنگین روزگاری بود
که کوله بارش را
به درازای عمرم بر دوش میکشیدم
و حقایق تلخ و شیرین
در آلبوم یا دوّاره های دیروزم اما..
گاه میخندید گاه تبسمی داشت
گاه نگاهی بود بدون عمق
حقیقت اما عبور لحظه های ممتد عمر بود
که ریزش باران پائیز را بیاد میآورد
آنگاه که چتر اندوهم باز نمیشد
تا خیس واژه های درد نگردم!!!
● شنبه 24 فروردین 1387(فرزانه شیدا)●
واگراین شخص وان شخص دردنیای کنونی درخارج ازایران شناختی درست وواقعی برایران وایرانی داشت حتی بخوداجازه نمیدادبدون دانش آن بدون شناخت ازآن لب بگشاید واظهار نظری آنهم به توهین به,ایران وایرانی ودین وآئین وسنت ونژاداوراروا بداردواگرچه پیشرفت علم ودنیای اینترنت بسیاری از عمده مشکلات شناخت را کم کرده است اماانسان عامی با درجه تحصیلی حداقل دپیلم درهمه ای دنیا تعدادبیشتری رادرخودداردتاافرادی که بادانش وپژوش درسطح روشنفکران جامعه قرارگرفته باشند حتی درمحدوده کارروزانه ودرعین حال بااینکه امروزه درسطح دیپلم نیزبسیاربسیاربیشترازعلم بهره میگیرندوحتی درکلاسهای سالیانه بخشی کوچک نیزبه شناخت دین هاومذاهب میپردازنداما بخشی وجود نداردکه مادرایران به شناخت امریکائی واروپای اموزشی,دیده باشیم وایشان درشناخت ایرانی ونژادایرانی,درنتیجه شناخت وقتی کامل نیست سخن گفتن ازآن بی جاست ووقتی ازاین موقعیتهای اختصاصی دردنیای رسانه ها,بزرگان سیاستمدار جهانی استفاده میکنند ,شمافکرمیکنید وظیفه ی یک ایرانی مسلمان چه میبایست باشد که نمایاندن تقوا عشق دوستی صلح ومحبت دستگیری ویاری رساندن درخط به خط قرآن ما به فراوانی هست که ما بعنوان مسلمان چگونه انرادرنگاه جهانیان جلوه داده ایم که اینگونه به خشم وترس بمانگاه میکنند؟!
___ سرای آرزو، ______
زیاس سینه
اندر ساحل
تردید می گشتم
بدنبال یقینی
محکم وجاوید
می گشتم
مرا در وصـل رویت
آرزو هم کُشت
که حتی در سرای آرزو
نومید می گشتم
____فرزانه شیدا ___
ما میبایست خود رادنیای خودراآئین خودرا،زندگی خودرا,کشور خویش رادوست بداریم برآن ارج نهاده خواهان شناخت درست خویش ارزخودباشیم وشناختی درست نیز از خود بردیگران بدهیم تابه قدرت شناختی,درست وتفکری روشن,توان آنراداشته باشیم تااین عشق رادرسخن وعمل خود بگونه ای دلپذیر بدنیانشان دهیم نه باخشم وکینه که این راه مسلمانی نیست.مسلمان واقعی خشم را,صلاح مناسب نمیداندوبر «حق زبان»واحترام گذاشتن ومحترم بودن وبر شخصیت خویش جلائی روشنی دادن وخود ساختن وداشتن بینش درست بردنیاوزندگی خود وخداوند یکتا,اصرار نیزمیورزدما چقدر گوش میکنیم،ما چقدربرای آن تلاش کرده,ومیکنیم تامسلمانی را درخودمسلمان باشیم دردرستی وواقعیت وحقیقت واقعی, نام یک مسلمان نه فقط مسلمانی که دین رابه ارث برده است که,آنرادردل,باشناخت درست دنبال میکندتادرجهان خودبه معناتی واقعی انسان باشدوبرحق که,اگربراستی ودرستی برحق عمل کنیم,"انسانیم"درنام هردینی که میخواهد باشدچه برسداسلام که خودآئین انسانیت رامیآموزدودررقّت دل, ورحمت ومحبت درون وباعشق.
● عاشقانه ... ●
پشت پرچین آرزو دیروز
قلب غمگین من چه خالی بود
روزگار دوباره دل بستن
همچو یک واژه ی خیالی بود
بی خبرزآنکه عاشقی ناگاه
خود ره قلب من کند پیدا
آرزو درکنار حسرت وعشق
می ستاندزسینه قلب مرا
می برم دل کنون به خلوت شعر
باردیگر به آبی رویا
در طپشهای عاشق قلبم
می سرایم دوباره نام ترا
زین پس وتاابد به واژه ی عشق
نام توجاودانه میگردد
هر غزل هر ترانه هر شعرم
بهرتوعاشقانه میگردد
رنگ چشمان تو نخواهدرفت
هرگزازذهن قلب من بیرون
در هراسم که بینم,این دل را
بی تو قلبی شکسته ومحزون
دل مرامیبردبه گوشه ی غم
کُنج حسرت بگوشهء رویا
می سرایدبه غصه ها, بدریغ
دم بدم شعرعاشقی مرا
نیمه ء روح من تو بودی تو
او که هر لحظه آرزو کردم
تا بیابم ترابه کنج دلم
هر کجابوده جستجو کردم
درنگاهت اگرچه نقش من است
عمق قلبت بگو که جادارم
گو مراعاشقانه میخواهی
گو توهستی یگانه پندارم
بامن ازعاشقی بخوان هردم
گر که حتی سرودتکراریست
جوشش شعرمن زچشمه ی عشق
همره نام تو زدل جاریست
بعدازاین دل نگیردآرامی
گربماند به کُنج تنهائی
ای خدا عشق اوبمن دادی
گو کنون هم توهمره مائی
بر نگیرم,دگرز سجده ی عشق
چون ترااز خدا طلب کردم
ای خدائی که خودهمه عشقی
دلشکسته بجا,تو مگذارم
بر دل عاشقم دمی بنگر
بر لبم مانده"آه" وُصدایکاش
"آرزو"رابه قلب من مشکن
باردیگر پناه این دل باش
بی تو هم ای گرفته ازمن دل
زندگانی گذر نخواهدداشت
عاشقی دانه ی محبت را
همره نام تو به قلبم کاشت
من کنون عاشقانه غمگینم
گرچه لبزیز آرزواما
دل ترامیزند صدا هردم
منو تو کی شودبه روزی ما
آرزو!همرهم بمان تادهر
دل به امید من بسوزاند
گر ببیند چنین مراعاشق
دانه ی عشق من برویاند
در شب بیقرارم امشب
تاسحرگاه من نفیر دعاست
عاشقی را چگونه باید بود
دل کنون عاشقانه دردنیاست
● 22بهمن ماه 1385/ فرزانه شیدا ●
هر یک ازماموظفیم بگونه ای درخورفهم مردم امروز خودراوافکار واندیشه ی خودراچه در نام مسلمان چه درنام انسان برای ایشان باز کنیم ودرکنار دین, ایران ونژاد آرایی را به همگان معرفی کنیم تا با عرب آشنا نشویم من بنام فرزانه شیدا فقط دواسم درکناریکدیگرم شما نیز همینطورچه کسی جزخودمااین دواسم راثابت میکندومیگوید که مثلا فرزانه شیداکیست؟
بادرزمره ی شاعران احمد شاملو چه کسی ست ؟سردبیر مجله جوانان چه نام دارد ؟قانون گذاز مجلس ایران چه نامیده میشود؟در صدردولت چه کسانی نشسته اند درمیان ملت "منِ نوعی" کیستم تو کیستی او کیست اینراهرکسی درعمل دررفتاردرشخصیت درکارخودبه شما میشناساندشمابه مثلا"من:ودرسطح بالاترباانجام کارهای مثبت به شهرجامعه وسرانجام دنیاپس "ما"درقبال خود شخصیت خود دین خودنژادخودموظفیم که درنامِ,اسم وفامیل خودراحرمت وشخصیت وکشورخود بعنوان یک انسان ایرانی دفاع کنیموخود رابه جهانیان باز شناسانیم,حتی,اگرمن بعنوان فرزانه شیدادرامریکانام غریبی باقی ماندم لااقل درنام ایرانی نامی غریب ازکشوری غریب نباشم. وزمانی که بنام انسان دراین نام کاری انجام میدهم تصمیمی میگیرم درپیرامون من نیزاین تصمیم ثمره ای مثبت داشته باشدوآهنگ موفقیت متن طبیعت جهان را پرکند نه تنهاگوش خیال مرادررویای اینکه روزی بالاخره برخواهم خواست وکسی خواهم شد."هدف «اسم» نیست هدف نام انسانی است" بنام انسان برخاستن ونماینده ی "نام انسانی بودن" درهرمقام دین واندیشه وکشوری که هستیم فکر نمیکنیدکه امروزهمان روزاست که,اول,ازهرچیزخودرابشناسیم وشناختی درست ازخودبه دیگران وحتی به جهانیان بدهیم وقتی میدانیم شناخت درستی ازما ندارندآیا این وظیفه نیست؟ .
● غزل 16 از :«حسین منزوی »●
برج ویرانم غبارخویش افشان کرده ام
تا به پرواز ایم,ازخودجسم راجان کرده ام
غنچه ی سربسته ی رازم بهارم در پی است
صد شکفتن گل درون خویش پنهان کرده ام
چون نسیمی درهوای عطر یک نرگس نگاه
فصل ها مجموعه ی گل راپریشان کرده ام
کرده ام طی صد بیابان رابه شوق یک جنون
من ازاین دیوانه بازی هافراوان کرده ام
بسته ام بر مردمک ها نقشی از تعلیق را
تا هزار ایینه رادرخویش حیران کرده ام
حاصلش تکرارمن تابی نهایت بوده است
این تقابل ها که باایینه چشمان کرده ام
من که با پرهیز یوسف صبر ایوبیم نیست
عذرخواهم راهم آن چاک گریبان کرده ام
چون هوای نوبهاری در خزان خویش هم
باتو گاهی آفتاب و گاه باران کرده ام
سوزن عشقی که خار غم برآرد کوکه من
بارها این درد رااینگونه درمان کرده ام
از تو تنها نه کهاز یاد تو هم دل کنده ام
خانه را از پای بست این بار ویران کرده ام
● ____از :«حسین منزوی » _____●
شناخت زمانی صورت میگیردکه برای آن تلاش کنیم چه نمایاندن وشناساندن شخص خوددرآن مطرح باشد چه ملت ومملکت ماچه جهان ماچه دین ماچه مهمترازهمه درنظرعامیان جوامع,درنگاه بسیاری خدای مامسلمانان خدای خشم است وراهنما ی مابعنوان پیامبر,پیغمبر شمشیر واینهم آیه وسوره درکتاب متبرک قرآن ازنگاه"جهل دنیا"جهل دینی دنیا"پنهان مانده است که,اگر بواقع مسلمان ولاقعی باشیم بهترین مسلمانیم وبهتری خداخدای یکتای ماست که برحق است وظلم نمیشناسدوخشم نمی گیردومظهررحمت وبرکت وبزرگی وعشق ودوستی ست.چرادرتاریکی شناخت خود وایمان خود ازسوی جهانیان دردنیا مانده ایم؟!


*-اگرشناخت زن ومردنسبت به ویژگی های درونی وبیرونی یکدیگربیشتر گرددکمتردچارگسست می شوند .*ارد بزرگ
*-بسیاری ازجنگهاوآوردهای مردمی ازروی نبودشناخت وآگاهی آنهانسبت به یکدیگربوده است . *ارد بزرگ
*-برای رسیدن به,کامیابی نبایدازشکست های پیشین خیلی ساده بگذرید،شناخت موشکافانه آنها،پیشرفت شمارادرپیخواهد داشت .*ارد بزرگ
*- شناخت ماازدرون خویش آن اندازه هست که بتوانیم انتخابی درست دربدترین زمانها
داشته باشیم بایدبه نتیجه گیری خوداحترام بگذاریم.*ارد بزرگ
●پایان فرگرد شناخت●نویسنده:فرزانه شیدا


   Diet Help
Want to lose weight? Click here for diet help and solutions.
Click Here For More Information
 

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

چگونگی برخورد و ارتباطی مناسب

10 ایده برای کمک به اداره زندگی پرمشغله‌

khod-bini